کابل شروع هر سخن می‌بود شاید که

کابل رفیقِ جان من می‌بود شاید که

 

در کوچه هایش عاشقی همواره جریان داشت

کابل شبیه نسترن می‌بود شاید که

 

*کابل درون بیک کوچک جا نخواهد شد*

کابل، سمرقند کهن می‌بود شاید که

 

این قصه های ساده در رویایِ کابل بود

کابل مکان زیستن می‌بود شاید که

 

رویای کابل، خنده‌ی زهرا و نیلوفر_ 

لبخندهایش مال من می‌بود، شاید که

 

کابل شده تنهاتر از تنهایی یک‌زن

کابل چو عضوی از بدن می‌بود، شاید که

 

کابل! ترا خوب و خوش و آزاد می‌خواهم

کابل، رفیق و جانِ من می‌بود شاید که.

 

 

Kabul could be the beginning of every word.

Maybe Kabul could be my heart's buddy. 

 

Love was always going on in every alley of Kabul.

Maybe Kabul could be like a Nastaran flower.

 

*The Kabul will not fit in a small suitcase!*

Maybe Kabul could be like ancient Samarkand.

 

These simple stories were in Kabul's dream.

Maybe Kabul could be a place for living.

 

Kabul's dream was the laughter of Zahra and Niloufar.

Maybe, Kabul smiles were mine.

 

Kabul has become lonelier than a woman alone.

Maybe Kabul could be like an organ of body.

 

Kabul! I want you good, happy and free

Kabul could be my buddy and my soul.