مثل آدمها که هر سو بعد جنگ افتاده است 

دست زخمی، چشم کور و پای لنگ افتاده است 

 

آه مادر ! کشورت هم عین فرزندان تو 

سر به "موعود" و تنش در "دهمزنگ" افتاده است 

 

وقتی ببریده است دشمن دست سرباز تورا 

میهنم! از شانه ات دگر تفنگ افتاده است 

 

گرچه دارد پرچم ات در باد میرقصد هنوز 

روی خاکت لکه های سرخِ ننگ افتاده است 

 

با سر آوارگی یک عمر میسازی ولی 

دشمنت در خانه ات مست و ملنگ افتاده است 

 

شیشه ی بوده ست قلبت بارها اما چقدر

از بلندی ها به روی تکه سنگ افتاده است 

 

گاه در غزنی ،گهی در بامیان و گاه بلخ 

تکه هایت هر طرف هی بی درنگ افتاده است

معصومه مهشید 

 

 

Like people who have fallen everywhere after the war 

Wounded hand, blind eye and crippled leg 

 

Oh mother! Your country is like your children

The head is on the "Moawed" and the body is on the "Dehmzang" 

 

When enemy has cut the hand of your soldier 

My country! The gun has fallen from your shoulder 

 

Even though your flag is still dancing in the wind 

On your soil has fallen red spots of stigma

 

With displacement you can live for a lifetime, but

Your enemy is drunk in your house

 

Your heart has been glass many times, but how much 

It has fallen from a height on a piece of rock 

 

Sometimes in Ghazni, sometimes in Bamyan and sometimes in Balkh 

Your pieces are falling on every side quickly